- در هاکردن
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
معنی در هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(حُ سَ قُ شُ دَ)
لغت نامه دهخدا
پریشان کردن زنان موی در مآتم. (آنندراج) ، باز کردن سر چیزی را:
سر وانکند شوخ دغاباز من از ناز
گر بر ورق گنجفه مکتوب نویسم.
میرزا معز فطرت (از آنندراج)
سر وانکند شوخ دغاباز من از ناز
گر بر ورق گنجفه مکتوب نویسم.
میرزا معز فطرت (از آنندراج)
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
تحریک کردن، وا داشتن کسی به کاری
لخته شدن خون
جمع آوری کردن، مرتب کردن
فراهم کردن، درست کردن
ریختن و جا دادن، جا کردن
خرناس کشیدن به هنگام خواب
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
انبار کردن
فریادکشیدن، بلند حرف زدن
بزک کردن دختران و زنان، ساختن و تعمیر کردن، هدیه
آب کردن کره یا روغن جامد، علامت گذاری بر روی درختان، داغ
تراشیدن، درو کردن
عصبی شدن و لج کردن
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
به دیوانگی کشاندن، فریب دادن، با نیرنگ جذب کردن
بیرون کردن
چیره کردن، غالب کردن، زاویه دادندسته های شالی به گونه
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
پودر کردن، خرد کردن
موی دماغ کسی شدن
رد کردن، دور کردن
دیر کردن
آرد کردن، آسیاب کردن غلات
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
باور کردن، پذیرفتن
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
تیز کردن
مبتلا کردن، دچار کردن